سياستورزي تمايزطلب يا اشتراكجو
حسين نورانينژاد
چگونه سياستورزي در مسير نوگرايي قرار ميگيرد؟
در سياستورزي كلاسيك و قديمي ايراني كه بسيار متاثر از سنتها و خصلتهاي چپ روانه است، تحليل آرايش نيروها براساس تضادها، شكافها و تعارضات تعريف ميشده است. بر اين مبنا، قاعدتا نيروهاي شاخص و خطشناس آنهايي هستند كه هر چه بهتر خطوط افتراق با ديگران را بشناسند و تمركزشان بر ديگريشناسي و ديگريسازي و بر هم نخوردن تمايزات باشد. از دل اين سنت است كه بازار شام احزاب در ايران هم قابل فهم ميشود. البته نه اينكه اين مساله تنها دليل تعدد غيرمنطقي احزاب باشد، اما به عنوان مثال مگر چقدر تفاوت بين موسسان جبهه مشاركت و اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در سالهاي اوليه اصلاحات بود كه اين دو جريان با هم يكي نشدند و همان هم باعث تشكيل احزاب و جريانهاي متعدد شكل گرفته از دل آن دو حزب در سالهاي بعد شد؟ تقريبا هيچ، جز تفوق همان نگاه تمايزجو و خطشناس كه مو را از ماست ميكشد تا يك وقت ذرهاي از مرزهاي حيثيتي شده بههم نريزد. اما گفتماني كه پس از سال 1376 و دوره اصلاحات فراگير شد و مبنا را بر مدارا و يافتن نقاط اشتراك قرار داد، به مرور از آن چهره عبوس خطشناس در سياستورزي كاست و نيروها، به خصوص نسل جديد سياستورزان را به سوي شناسايي نقاط اشتراك و ائتلافگرايي حول آنها سوق داد.
دليل تقويت ائتلافها و جبههها از آن مقطع به بعد همين شد. فهم آرايش نيروها براساس ميزان اشتراكات به جاي افتراقات. در واقع در اين رويكرد، يك جريان يا نيروي سياسي موفق، آني است كه توان بيشتري در شناسايي اشتراكات با ديگران و تمركز بر آنها داشته باشد. اما در شرايط بر هم خوردن اساس سياستورزي كه تبعاتي چون راديكاليزه شدن نيروها و بر كشيدن نيروهاي تند و خاموش شدن نيروهاي منعطف و مداراگر را به دنبال دارد، دوباره آن سنت بداخلاق و خشك قديمي بركشيده ميشود. سنتي كه لذتش در بههم خوردن اشتراكات و نوعي نابگرايي و كشيدن مو از ماست با هدف بر هم زدن هر چيزي است كه ممكن است اشتراكات نيروهاي متحد را حفظ كند.
به عنوان مثال دو موضع از دو نيروي متحد قديمي بيرون ميآيد كه بيش از 80درصد آنها يكي است. آن 20درصد باقي مانده هم نه كم اهميتاند و نه قابل چشمپوشي. در واقع ميتواند اختلاف بر سر راهبردها باشد يا همان نتيجهگيري از 80درصد ديگر متن كه طبعا مهمترين بخش يك موضع است. اما به هر حال آن 80درصد اشتراك هم مساله كوچكي نيست كه به راحتي از كنارش بگذريم تا اساس يك اتحاد موثر بههم بخورد. اگر اين كار از جانب نيروهاي رقيب و مخالف اساس اين دو نيروي متحد قديمي باشد؛ قابل درك و منطقي است، اما در يك شرايط نرمال و براساس عقلانيت سياسي، هر نيرويي كه به يكي از اين دو موضع احساس نزديكي بيشتري ميكند، تلاش دارد تا آن 80درصد را برجسته كند، زنده نگه دارد و از آن سرمايهاي بسازد براي آتيهاي كه سيب سياست چرخهاي بسيار ميخورد و احتمال بسيار دارد كه مجددا آن 20 باقي مانده را پوشش دهد. با اين توصيف از شرايط، آيا توجه به اشتراكات حداكثري، معادل بيصداقتي و عدم شفافيت است يا برعكس، تعهد به سياستورزي مدرن مبتني بر مدارا و انعطاف و توافقاتي است كه ميتواند در كنار ساير اقشار و گروههاي اجتماعي همسو، ائتلافهاي وسيع پايه را براي قدم نهادن در راه باريك آزادي بسازد؟
گذار از سنت سياستورزي تمايزجو و ديگري ساز به سياستورزي مداراگر و اشتراكجو و ائتلافي، تمريني است كه فراز و نشيب بسيار دارد و گذشته از موش دواني رقبا، در شرايط انسداد سياست مثل روزها و سالهاي اخير به دستانداز طبيعي ميخورد. گويي اين شرايط برهكشان نيروهاي واگرا و ستيزهجوست كه ميل بسياري براي بر هم زدن هر توافقي دارند. اما بر نيروهاي پخته و منعطف است كه نگذارند سياستورزي به سنتهاي قديمياش باز گردد و روند نوگرايي و مدرنسازي آن را حفظ كنند.